شمارهی نوشته: ٢٠ / ۵
دکتر محمدجعفر ملکزاده
تابع مهمل، آرایهی سخن عامیانه
موضوع تابع مهمل، علاوه بر اینکه در ادبیات ایران مطرح است، موضوعى است که در زبان محاوره، همه با آن سروکار دارند. اما متأسفانه کمتر بدان توجه شده است. همهی اَشکال آن شناسایى و معرفى نشده و قواعد آن با همهی سادگى تدوین نیافته است و از همه مهمتر به دلیل این بىتوجهى و همچنین بهسبب مطالعهی اندک در زمینهی لغات عامیانه و واژههاى محلى، بسیارى از ترکیباتى که در فرهنگ عامیانه بهکار مىرود و از نوع تابع مهمل نیست، تابع مهمل پنداشته شده و در لغتنامهها بههمین شکل ضبط شده است. این نوشتار نخست به شناساندن تابع مهمل و سپس به تدوین مقدماتى قواعد آن و سرانجام به بررسى اشتباهاتى که درین زمینه در فرهنگها صورت گرفته است، مىپردازد.
تابع مهمل چیست؟
تابع لفظى است که در پى لفظى دیگر مىآید تا بر معنى لفظ اول تأکید کند. مانند واژه "پوى" بهمعنى رفتن و دویدن که بهدنبال واژه "تک" به همین معنى قرار مىگیرد و عبارت "تکوپوى" را مىسازد. "تک" واژهی موضوع یا اصلى و "پوىتابع " آن است. مهمل واژهاى است که بهتنهایى داراى معنى نیست، اما هنگامى که با واژهاى دیگر همراه شود، معنى آن واژه را مىپذیرد. بنابرین تابع مهمل واژهاى است که بهتنهایى بىمعنى است اما چون بهصورت تابع لفظى دیگر بهکار رفته معنى آن لفظ را بهخود مىگیرد. مانند واژهی "ماغذ" در عبارت "کاغذماغذ".
کاربرد تابع مهمل
تابع مهمل، هر چند در ادبیات فارسى بهخصوص در شعر بهکار رفته اما در محاوره و سخن عامیانه کاربرد گستردهترى یافته است. از همین روى، درین جا به بحث مختصرى دربارهی چهگونگى کاربرد تابع مهمل و تأثیر آن در سخن عامیانه و تدوین مقدماتى قواعد آن مىپردازیم. مطابق آنچه گفته شد، عبارت "کاغذماغذ" که در آن لفظ کاغذ موضوع و ماغذ تابع مهمل آن است، داراى مفهومى کمى بیشتر و وسیعتر از مفهوم کاغذ - مثلن انواع کاغذ یا کاغذ و مشابه آن - را مىرساند. بنابرین مىتوان گفت که تابع مهمل گرچه سخن عامیانه را ظاهرن طولانىتر مىکند، بهسبب اینکه معنى آن را گسترش مىدهد در واقع باعث کوتاهتر شدن محاوره مىشود.
قواعد بهکارگیرى تابع مهمل
براى تدوین قواعد ساختن و بهکار بردن تابع مهمل راهى جز مطالعه در اتباع مهمل بهکاررفته در ادبیات و همچنین جستوجو در فرهنگ عامه وجود ندارد. مؤلف فرهنگ نظام (١٣۵١ هجرى قمرى) که احتمالن نخستین کسى است که قاعدهی ساختن تابع مهمل را در زبان فارسى مطرح کرده است، مىگوید: در زبان فارسى هر کلمهاى که در اولش میم نیست در مهملش حرف اول کلمه را انداخته جاى آن میم مىگذارند مثل اسبمسب [و] خوابماب و اگر در اول کلمه میم است بهجاى حرف اول [در کلمهی] مهمل پ مىگذارند مثل مردپرد [و] مرغپرغ. شادروان علامه دهخدا در لغتنامه این قاعده را کلى ندانسته و شعر حافظ را که در آن "رختوپخت" بهکار رفته شاهد آورده است. سنجش مجموعهاى از انواع اتباع مهمل نتایج زیر را به دست مىدهد.
١- اغلب واژههاى مهمل همان واژهی موضوع است که تنها حرف اول آن تغییر یافته است. حرف میم و پ حرف اول بیشتر واژههاى مهمل است. مانند ماک که مهمل خاک است، در شعر زیر از رودکى:
تا بهخاک اندرت نگرداند خاکوماک از تو برندارد کار
و پُک که مهمل لُک (به معنى درشت و نتراشیده) است، در شعر زیر از پوربهاى جامى:
اى شور بخت مدبر معلول شوم پى وى ترشروى ناخوش مکروه لکوپک
٢- یک واژه موضوع ممکن است چند تابع مهمل داشته باشد. مانند واژهی موضوع "پول" که داراى دو تابع مهمل یکى "پله" و دیگرى "مول" است و بهصورتهاى "پولوپله" و "پولومول" بهکار مىرود.
٣- هر واژه تنها با یک مهمل بهکار مىرود. نه در متون ادبى و نه در گفتوگوى مردم خلاف این قاعده دیده و شنیده نشده است. به عبارت دیگر با آنکه ممکن است یک واژه بیش از یک تابع داشته باشد، اما هر بار فقط با یکى همراه مىشود.
۴- کلمهی اصلى و مهمل آن گاهى با حرف ربط "و" (با تلفظ اُ) و گاهى بدون آن بههم مرتبط مىشود. مانند "کتابمتاب" در گفتوگوهاى عامیانه و "رختوپخت" در شعر زیر از حافظ:
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون آتش در افکنم به همه رختوپخت خویش
۵- تابع مهمل بر خلاف نامش همیشه بعد از واژهی اصلى واقع نمىشود بلکه گاهى ممکن است پیش از آن قرارگیرد، مانند "پَتوپهن" و "کَتوکلفت" که در آنها نخست واژه مهمل و بهدنبال آن واژهی اصلى آمده است.
٦- همیشه واژهی اصلى و مهمل آن درپىهم نمىآیند. گاهى بهضرورت میان آن دو فاصله مىافتد. در دو بیت زیر از مولوى واژهی کژ و تابع مهمل آن مژ بهکار رفته است. در اولى هر دو درپىهم آمدهاند و در دومى میان آنها فاصله افتاده است.
(١)نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل چون ملایک اعتراضى کرد دل.
(٢)چون کشتى بىلنگر کژ مىشد و مژ مىشد وز حسرت او مرده صد عاقل و دیوانه.
۷- واژهی اصلى و مهمل آن اغلب (اما نه همیشه) هموزن هستند و این خود شاید به زیبایى سخن محاورهاى بیفزاید. مانند "چرند و پرند" ، "خرتوپرت" و "کاروبار".
اشتباه نشود!
بسیارى از اسامى و صفات مرکب در ظاهر شبیه به ترکیب یک اسم یا صفت موضوع و یک تابع مهمل هستند. مانند "لاتولوت". اما در حقیقت چنین نیست. هر دو کلمهاى که با هم ترکیب شدهاند داراى معنى مستقل ولى کاملن مرتبط با هم هستند و عوام با دقت تمام جفت واژههاى مناسب را انتخاب و با هم ترکیب کردهاند. بنابراین اینها اغلب ترکیب عطفى هستند نه از اتباع – آنچنان که در بعضى فرهنگها ضبط شده است. براى نمونه درینجا به چند مورد از این ترکیبات اشاره مىشود.
مثال ١- جاروپارو: بهسادگى دیده مىشود که واژهی "پارو" نه مهمل است نه بىمعنى، بلکه خود بهتنهایى نام ابزارى است که از بسیارى جهات با جارو شباهت و نزدیکى دارد و در لفظ نیز هموزن جارو است.
مثال٢- گودوگور: واژهی گور که تابع واژهی گود است، داراى معنى است و خود در واقع نوعى گود است. این دو واژه هر چند هموزن نیستند، لیکن حداقل با یک حرف شروع شدهاند.
مثال ٣- پِنجیرکُنجیر: این ترکیب که در فرهنگ عامیانه مردم زرقان فارس (١) رواج دارد از دو واژه هموزن و همشکل درست شده و هر دو بهمعنى نیشگون است.
مثال ۴- سوراخسُمبه: درین ترکیب نیز سمبه مهمل نیست. در گویش مازندرانى (٢) "سوما" به معنى قنات یا نقبى است که آب را از یک طرف به طرف دیگر شهر مىرساند. همچنین در گویش لرى بویراحمد (٣) "سومه"بهمعنى سوراخ است. درین ترکیب هر دو واژه با یک حرف شروع شدهاند.
مثال ۵- چَکوچُنه (چونه): چُنه (در لفظ مردم شیراز) و چونه (در لفظ مردم تهران) بهمعنى چانه است. واژهی "چَک" در زبان پهلوى (۴) به معنى انتهاى چانه است. از همین نکته معلوم مىشود که اولن "چَک" واژهاى مهمل نیست و ثانین این ترکیبها از زمانهاى بسیار دور ساخته و پرداخته شدهاند. درین ترکیب هر دو اسم با یک حرف شروع شده است.
مثال ٦- لاتولوت: لات بهمعنى آدم تهىدست و بىچیز و لوت که تابع آن است بهمعنى آدم لخت است. بنابرین هر دو واژه داراى معنى و معنى آنها کاملن مرتبط با هم است. علاوه برین گرچه هر دو واژه هموزن نیستند ولى با یک حرف شروع و با یک حرف تمام شدهاند.
مثال ۷- دارودرخت: دار که پیش از واژهی درخت آمده بهمعنى درخت است و هر دو واژه با یک حرف شروع شده است.
مثال ٨- گَتوگُنده: درینجا "گت" مهمل واژهی "گنده" پنداشته شده است. در زبان پهلوى (۴) گَت به معنى گرز و در گویش مازندرانى بهمعنى بزرگ است. در گویش مردم زرقان فارس (١) نیز "گُت" بهمعنى بزرگ یا گنده است. بنابرین گَت مهمل نیست و داراى معنى است. هر دو واژهی این ترکیب داراى معانى نزدیکبههم است و با یک حرف شروع شده است.
مثال ٩- چاهچُمبال: این ترکیب در زرقان فارس (١) بهمعنى چاه، چاله و گودال بهکار مىرود. در گویش لرى منطقهی کهمره فارس (۵) "چُمبه" بهمعنى چاله و چمبال جمع لرى آن است. ناگفته پیداست که چاه و چاله به لحاظ معنى حکایت از فرورفتگىهاى مشابه در زمین مىکند. هر دو اسم با یک حرف شروع شده است.
مثال ١٠- چَکوچیل: این ترکیب نیز در زرقان فارس (١) بهکار مىرود. همانطور که پیش ازین گفته شد چک در زبان پهلوى (۴) بهمعنى انتهاى چانه است. چیل نیز در گویش مردم زرقان فارس (١) بهمعنى دهان بهکار مىرود. در نتیجه هر دو اسم بهکار رفته درین ترکیب داراى معنى است و معنى آنها بههم مرتبط و هر دو با یک حرف شروع شده است.
نتیجهگیرى
واژهی مهمل برخلاف نامى که بدان داده شده چندان هم مهمل نیست وگرنه عوام که سازندگان هزارسالهی آنها هستند، نه آن را مىساختند نه بهکارش مىبردند و بزرگانى چون رودکى، حافظ و مولانا در اشعار جاودانهی خود آن را جاى نمىدادند. واژهی مهمل فقط هنگامى بهکار مىرود که ضرورت یابد. بنابرین یک زمان از دوستى مىپرسیم: کتابمتاب هم مىخوانى؟ و زمانى دیگر مىپرسیم: کتاب مرا چه کردى؟ آیا بهراستى واژهی مهمل که بهیارى واژه موضوع مىآید و معنى آن را گسترش مىدهد و کار گوینده را آسان مىکند و محاوره را ضمن اینکه آهنگین مىکند سرعت مىبخشد سزاوار نام مهمل است؟ آیا بهتر نیست آن را واژهی "یاور" یا "همراه" بنامیم؟ ازین گذشته بسیارى از واژههاى غیرمهمل را اغلب مهمل مىپنداریم. اینها یا واژههاى عامیانه و محلى هستند، یا ریشه در زبانهاى قدیمى مانند پهلوى دارند. بهتر است در معنى آنها جستوجوى بیشترى کنیم تا در شمار واژههاى مهمل قرار نگیرد. تدوین قواعد ساده براى وضع واژههاى مهمل و بهکارگیرى آنها باعث مىشود این بخش از فرهنگ واژههاى عامیانه در مسیرى تعریفشده و مشخص قرار گیرد.
منابع:
١- فرهنگ مردم زرقان، محمدجعفر ملکزاده، چاپ نخست، چاپخانهی سپهر، تهران، ١٣۵٨.
٢- فرهنگ مازندرانى، اسماعیل مهجورى، انتشارات فرهنگ و هنر مازندران، سارى، ١٣۵٦.
٣- بررسى گویش بویراحمد، افضل مقیمى، انتشارات نوید شیراز، شیراز، ١٣۷٣.
۴- فرهنگ زبان پهلوى، بهرام فرهوشى، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، شماره ١۴١۴، تهران، ١٣۵٨.
۵- واژهنامه و گویش گاو کشک، سید حسن موسوى، انتشارات نوید شیراز، شیراز، ١٣۷٢
از ایران بوم
نظرات شما عزیزان: